جدول جو
جدول جو

معنی کرده ناب - جستجوی لغت در جدول جو

کرده ناب
(کُ دَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان. کوهستانی و سردسیر است و 278 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرده کار
تصویر کرده کار
کارکرده، کارآزموده، مجرب، کاردان، برای مثال جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر / عفریت کرده کار و تو ز او کرده کارتر (دقیقی - ۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ یِ)
بادۀ خالص. بادۀ صافی:
ز زهد خشک ملولم کجاست بادۀ ناب
که بوی باده مدامم دماغ تر دارد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
آنکه نکته گیر است. دقیق. (یادداشت بخطمؤلف) ، نقّاد، عیب جو
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
تکه نان. قطعات ریز نان. قطعات کوچک نان
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
جلد. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (برهان). مردی جلد را گویند. (صحاح الفرس). جلدکار. (انجمن آرا) ، کاردان. کارآزموده. تجربه کار. مقابل نکرده کار. (برهان). آزموده کار. کارکرده. (انجمن آرا). مجرب. آزموده. عامل:
جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر
عفریت کرده کار و تو زو کرده کارتر.
دقیقی.
ترا نخواهم جز کافر و ستمگر از آنک
به بد نمودن من کرده کار و آژیری.
دقیقی.
(یادداشت مؤلف). استاد. (انجمن آرا).
- نکرده کار، ناآزموده. نامجرب. (یادداشت مؤلف) : نکرده کار را مبر به کار. (یادداشت مؤلف).
چسان کار بگشاید از روزگار
به ناکرده کاری فتاده ست کار.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ / دِ)
حافظ گردۀ نان و معرب آن جردبان است. (از المعرب جوالیقی ص 110)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان طیبی گرمسیری است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَرْ رَ / رِ)
کرنای. شیپور. بوق. (یادداشت مؤلف). کارنا. کرنا. (فرهنگ فارسی معین) :
برآمد خروشیدن کرنای
دم نای سرغین و هندی درای.
فردوسی.
رجوع به کرنا و شیپور شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قیلاب اندیمشک. کوهستانی و گرمسیر است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کُ دَ وَ)
دهی است از دهستان سلطانیۀ بخش مرکزی شهرستان زنجان. کوهستانی و سردسیر است و 326 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی یاران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرده کار
تصویر کرده کار
کارآزموده و مجرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کره نای
تصویر کره نای
شیپور، بوق، کرنای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرده کار
تصویر کرده کار
((کَ دِ))
کارآزموده و باتجربه
فرهنگ فارسی معین
ظرفی چوبی که چوپانان و گالشان از آن جهت صرف غذا یا برخی امور
فرهنگ گویش مازندرانی